نگارش انشا با موضوع مختلف

انشا در مورد سپاس معلم من برای کلاس و پایه های مختلف تحصیلی

انشا در مورد معلم کلاس چهارم انشا در مورد شخصیت معلم انشا در مورد معلم ادبیات طنز انشا در مورد توصیف مدرسه انشا درباره انتظار از معلم انشا در مورد معلم خوب و بد انشا در مورد معلم نگارش انشا درباره کلاس

 

رکنار پنجره نشسته بودم و داشتم بـه درختان حیاط نگاه می‌کردم کـه ناگهان برگی از درخت افتاد و یادم آمد«!!!» کـه روز معلم اسـت و موضوع انشای این هفته هم روز معلم اسـت. دفتر خودرا باز کردم و انشایم را نوشتم: معلم مانند شمعی اسـت کـه می سوزد و برای مـا نور و گرما تولید می کند. معلم مـا را خیلی زیاد دوست دارد‌‌‌‌٬ چون بـه مـا درس می دهد و تلاش می کند کـه باسواد شویم تا درآینده بتوانیم کار خوبی پیدا کنیم.

 

معلم بـه مـا درس زندگی کردن می آموزد و بـه مـا یاد می دهد کـه باید با همه ی و با خانواده خود مهربان باشیم. او مـا را مثل فرزندان خودش دوست دارد و بـه مـا احترام می گذارد. معلمی شغل پیامبران اسـت. چون آن ها هم بـه مردم درس اخلاق و خوب زندگی کردن را یاد می دادند. آن ها میگفتند کـه خداوند انسانها را آفریده اسـت و برای این‌کـه انها خوب زندگی کنند٬ نیاز بـه معلمانی خوب دارند.


پس مـا هم برای این‌کـه خوب باشیم نیاز بـه معلم داریم. بعضی از معلمان بـه دانش آموزان کتک می‌زنند. آن ها دشمن مـا نیستند و اگرهم بـه مـا کتک میزنند بخاطر این اسـت کـه درس بخوانیم و چیزهای خوب یاد بگیریم و تنبلی نکنیم. مـن معلمم را دوست دارم و دست وی را می بوسم. معلم نباید بین دانش آموزان فرق بگذارد و باید بـه همه ی آن ها بـه یک چشم نگاه کند.

 

روز ۱۲ اردیبهشت روزی اسـت کـه آقای مرتضی مطهری شهید شدند و نام این روز٬ روز معلم شده اسـت. مـا هر سال این روز را جشن میگیریم و بـه معلمان خودمان هدیه می‌دهیم. معلم عزیزم روزت مبارک. هم چنین جا دارد این روز عزیز رابه همه ی معلمین واساتید گرانقدر ایران تبریک و تهنیت بگویم و آرزوی توفیق توفیق روز افزون برای شان دارم.

 

 

انشا هنر معلمی
معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی اسـت معلمی در قرآن بعنوان جلوه ای از قدرت لایزال الهی نخست ویژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی اسـت. در اولین آیات قرآن کـه بر قلب مبارک پیغمبر اکرم «ص» نازل شد، بـه این هنر خداوند اشاره شده اسـت:

 

اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان مـن علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان مـا لم یعلم. «علق: ۱ـ ۵» بخوان بنام پروردگارت کـه جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کریمترین اسـت همان کـه آموخت با قلم، آموخت بـه انسان انچه راکه نمیدانست.

 

دراین آیات خداوند، خودرا «معلم» میخواند و جالب این‌کـه معلم بودن خودرا بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده اسـت.مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرارداد. نوعی انسانی راکه هیچ نمیدانست، بـه وسیله قلم آموزش داد کـه این از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد: چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد.


از این رو، می توان گفت کـه هنر شگفت معلمی ازآن خداوند عالم اسـت.ـ شهید ثانی رحمت الله درباره هنر معلمی خداوند می فرماید: خداوند ازآن جهت بـه وصف «اکرمیت» و نامحدود بودن کرامتش، توصیف شد کـه علم و دانش رابه بشر ارزانی داشته اسـت.

 

اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش معیار فضیلت بـه شمار می رفت، شایسته بود همان مزیت با وصف «اکرمیت» درضمن این آیات همراه و هم پا گردد و آن مزیت بعنوان معیار کرامت نامحدود خداوند بـه شمار آید. کرامت الهی دراین آیات با تعبیر الاکرام بیان شده اسـت. چنین تعبیری می فهماند کـه عالی ترین نوع کرامت پروردگار نسبت بـه انسان با والاترین مقام و جایگاه او، یعنی علم و دانش هم طراز اسـت.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا در مورد روز معلم ادبی

انشا ادبی در مورد معلم انشا در مورد سپاس معلم من انشا در مورد شخصیت معلم مقاله در مورد روز معلم دبستان انشا درباره انتظار از معلم انشا در مورد معلم شدن انشاء در مورد معلم فداکار انشا در مورد معلم ادبیات طنز

 

انشا در مورد روز معلم

ای معلم تـو را سپاس؛ ای آغاز بی پایان، ای وجود بی کران، تـو را سپاس. ای والا مقام، ای فراتر از کلام، تـو را سپاس. ای کـه هم چون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی. سپاست میگویم، تـو رابه اندازه تمام مهربانی‌هایت سپاس می گویم. ای نجات بخش، آدمیان از ظلمت جهل و نادانی، ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تـو را سپاس میگویم.

 

این تویی کـه با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می‌پرورانی و شهد شیرین دانش رابه کام تشنگان می‌ریزی. پس تـو را ای معلم بـه وسعت نامت سپاس می گویم. همان نامی کـه چهار حرف بیشتر ندارد، اما کشیدن هر حرف و صدایش زمانی بـه وسعت تاریخ نیاز دارد.


معلم یعنی دستانی گرم کـه بـه تـو می‌آموزد چگونه قلم بـه دست بگیری؛ معلم یعنی کوه صبر و استقامت برای آموختن و نوشتن کلمه ای مثل دوستت دارم… معلم یعنی نگاهی چون مسکٌنی برای آرامش روحی بـه دانش آموزان؛ معلم یعنی تلاشی مضاعف برای ثمر دادن نهال دانش.

 

معلم یعنی کسیکه غرورش را زیر پا گذاشت و پلکانی ساخت برای رسیدن مـا بـه جایگاهی والا و لحظاتی شیرین برای طلب دانش یعنی دانش آموزی؛ معلم یعنی… دیگر نه قلم قادر بـه نوشتن اسـت و نه واژه‌ها توانایی القای معنای وی را دارند و آخرین حرف‌هایم را بر صفحه حک می کنم و میگویم: مـن همه ی معلمین سرزمینم را دوست دارم.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا با استفاده از روش ناسازی معنایی

انشا ناسازی معنایی گل و خار انشا ناسازی معنایی خنده و گریه انشا تضاد معنایی سکوت و فریاد انشا تضاد معنایی عشق و نفرت انشا تضاد شب و روز انشا تضاد مفاهیم مرگ و زندگی انشا تضاد معنایی فقیر و ثروتمند انشا تضاد مفاهیم گرما و سرما

 

سکوت و فریاد

سکوت وفریادواژه ای هستندکه تفاوت زیادی باهم دارند.
سکوت،ساکن است،آرام وبی حرکت، بی نقص ولرزش، سکوت فریادی است بی صدا،حرف های زیادی دارد سنگین است فریاد طبلی است که صدای بلندی دارد ولی درخودچیزی ندارد،فریاد نتیجه ی جنگ، ناآرامی وترس است، گاهی تنهادرسکوت است که همه ی صداهارامی شنویم، بایدساکت شویم تابشنویم،تادرک کنیم،بایدبدانیم این دنیازمانی ساکت ساکت بوده است وابتداتنها یک آدم روی آن بوده،اماغمگین نبوده چون سکوت رادرک کرده بود.ساکت که باشی همه ی صداهارامی شنوی حتی صدای خدا را و درمی یابی که چه صدایی راکه تابه حال نشنیده بودی ولی وقتی فریاد میزنی تنها صدای خودرامی شنوی ومتوجه نمی شوی که دیگران چه می گویند.
تفاوت فریادوسکوت رامی توان تحمل درد فهمید، شایدفکر کنید که اگردردزیادباشد نتیجه اش فریاداست اما آدم ازدردهای کوچک است که می نالدوفریادمیزند چراکه اگرضربه سهمگین باشدلال می شوی پس قدرت هرکس به اندازه ی سکوت اوست.
سکوت بلندترین صداست حتی از فریادهم بلندتراست، سکوت درخودخشم ندارد،احساس دارد،تنفرنداردعشق دارد برخلاف بعضی حرف ها که تلخ وسردوگزنده هستند، برخلاف بعضی نگاه هاکه ناامید کننده وسرزنشگرهستندسکوت لذت بخش است، عاشق ساکت است واین فارغ است که فریادمیزند،شایدهم به خاطرهمین است که خداساکت است، زیراعاشق است،عاشق بندگانش ولی فریاد های ما اجازه نمی دهند که عشق خدارا بینیم.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

گسترش ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

ضرب المثل در مورد صبر انشادرباره صبر مفهوم یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب انشا درباره ی هم خدا را میخواهد هم خرما را ضرب المثل چاه کن همیشه ته چاه است معنی ضرب المثل مرغ همسایه غاز است ضرب المثل با معنی

 

جهان آدمی بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانه­ی هر کسی تا بدان­جا که گنجایش و وسعت داشته باشد، با گرفتاری­ها در هم آمیخته است؛( لقد خلقنا الانسان فی کبد) (۱)

وقتی در این روزها تاریخ را ورق میزنیم، ایام اسارت اهل بیت (ع) را می بینیم.بعد از واقعه خونین عاشورا زنان و کودکان رسالت خویش را برای برملا کردن چهره ظلم آغاز کردند و این کار با صبر میسر بود.وچه زیبا بار مسوولیت بزرگ را بر زمین نهادند و چهره نقاب کشیده یزیدیان را بر ملا کردند.

در زندگی های امروزی صبر دُر نایابی شده که همه بگونه دنبال آن میگردند اما هیچگاه بدرستی ازآن استفده نمیکنند . با توجیهات گوناگون و سرعت زیاد میخواهند پله های ترقی را طی کنند وبه مراتب بالای دنیایی و معنوی برسند در حالی که نمی دانند که هیچ کاری بنتیجه و انجام شیرین نمی رسد مگربا صبر.

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر         آری شود ولیک به خون جگر شود (حافظ)

برداشت غلط مردم از صبر این است که باید سکوت کرد ، تسلیم شد و یا از تلاش دست کشید .و این خلاف معنای واقعی صبر است که به معنی حفظ خود از اضطراب و ارامش یافتن است.

پیامبر رحمت ما(ص) صبر را سه گونه تقسیم میکند: صبر بر معصیت و صبر بر طاعت خدا و صبر بر مصیبت (۲)

منظور از صبر بر طاعت ایستادگی در برابر مشکلات اطاعت فرمان الهی است، مثل صبر در برابر انجام واجبات مانند نماز و روزه و غیره. منظور از صبر بر معصیت ، ایستادگی در برابر هوا و هوس و ترک معصیت و نافرمانی خدا است. منظور از صبر بر مصیبت، مقاومت در برابر ناملایمات زندگی و بلایای طبیعی و بیماری ها و مشکلات زندگی است.

صبر کن حافظ به سختی روز و شب                   عاقبت روزی بیابی کام را

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درباره صبر و ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

متن درباره صبر و بردباری داستان کوتاه در مورد صبر حدیث درباره صبر نقاشی درباره صبر شعر در مورد صبر انشا در مورد استقامت صبر چیست استوری درباره صبر

 

انشا درباره ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
توی یه موزه‌ی معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود, مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن. و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه. یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود؛ با مجسمه؛ شروع به حرف زدن کرد و گفت:

“این؛ منصفانه نیست! چرا همه پا روی من می ذارن تا تورو تحسین کنن؟! مگه یادت نیست؟! ما هر دومون توی یه معدن بودیم,مگه نه؟این عادلانه نیست! من خیلی شاکیم!”

مجسمه لبخندی زد و آروم گفت:

“یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه, چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟”سنگ پاسخ داد: “آره ؛آخه ابزارش به من آسیب میرسوند.” آخه گمون کردم می خواد آزارم بده. آخه تحمل اون همه دردو رنج رو نداشتم.” و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که:

“ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه. به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم . به طور حتم در پی این رنج ؛گنجی هست.پس بهش گفتم : “هرچی میخوای ضربه بزن ؛بتراش و صیقل بده!” و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم.و هر چی بیشتر می شدن؛بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم! پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن.”

آره عزیز! رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو . و یادمون باشه قراره اون قدر مهم و پرارزش بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم. البته به شرط اینکه ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی که برامون پیش اومد با صورتی گشاده سلام کنیم!

برداشت از مثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
قدرت اراده در افرادی که صبر را پیشه خود ساخته اند قوی می شود و با قوی شدن قدرت اراده، مشکلات و سختیها به راحتی حل می شوند. خداوند می فرماید: صبر کن بر آنچه به تو اصابت می کند، به درستی که این از امور عزیمه است.
انگیزه مهمی که اهل بیت اطهار ما را به صبر و شکیبایی امر فرموده اند این است که صبر وسیله قبولی در امتحانات الهی است. به وسیله صبر انسان می تواند در برابر مشکلات و گرفتاریهایی که به عنوان آزمایش برای او پیش می آید ایمان و اعتقاد خود را اثبات کند. اولیاء خدا همه در این امتحان شرکت کرده اند و توانسته اند در نابسامانی شدید خود را تسلیم مشیت خداوند قرار دهند.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا داستان ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

انشا دربارهی ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی گسترش مثل یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب ضرب المثل صبر انشا درموردصبر مثل نویسی چیست تعریف مثل نویسی مرغ همسایه غازه انشا درباره ی هم خدا را میخواهد هم خرما را

 

داستان ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دوراز خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنهاخواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.

پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.

پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پراز امید شکفتن.

پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا وعطرآگین.. و باشکوه ترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.

پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!

مرد لبخندی زد وگفت:

همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!اگر در ”زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ”بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید! مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین ؛ در راه های سخت صبر و پایداری کن، لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی درباره صبر و نتایج مفید آن

انشا دربارهی ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی ضرب المثل در مورد صبر مثل نویسی چیست یک ده اباد بهتر از صد شهر خراب است انشا درباره ی هم خدا را میخواهد هم خرما را چاه کن همیشه ته چاه است

 

انشا در مورد گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی | در ادامه یک انشا با این مضمون و در ستایش صبر و نتایج مفید آن آورده شده است که با هم می خوانیم.

اول ابتدایی که بودیم یکی از بچه های کلاسمان اسمش سامان بود. سامان خیلی زیاد ورزش می کرد. با اینکه خیلی لاغر و ضعیف بود اما هر روز حدودا دو ساعت به باشگاه می رفت و ورزش میکرد.

بچه های کلاس همیشه اذیتش می کردند که تو را چه به ورزش و نیوفتی بشکنی و .....

اما سامان به این حرفها اهمیتی نمی داد و آنقدر در کارش مصمم بود که بعد از چند ماه بچه ها کمتر سر به سرش می گذاشتند.

خیلی جدی و با اراده بود و یک روز هم ورزشش را عقب نمی انداخت و به هیچ بهانه ای آنرا تعطیل نمی کرد.

کم حرف بود و گهگاهی که به زور یک کلمه از دهانش بیرون می آمد، می گفت می خواهد قهرمان کاراته جهان بشود.

همه این حرفش را به شوخی می گرفتند و مسخره اش می کردند.

آخر در تمام آن شش ماهی که ما دیده بودیمش هیچ پیشرفتی نکرده بود، باور اینکه به جایی برسد خیلی سخت بود چه برسد به اینکه قهرمان جهان بشود.

خلاصه آن روزها گذشت و ما زمان خالی مان را بازی می کردیم و تلویزیون می دیدیم، اما سامان ورزش می کرد.

بعد از سال اول ابتدایی دیگر ندیدمش و خبری ازش نداشتم تا اینکه دیروز بعد از ظهر که طبق همان عادتی که گفتم به تماشای تلویزیون مشغول بودم، دیدم دارند نتایج مسابقات جهانی کاراته نوجوانان را اعلام می کنند.

خشکم زد!

بله، سامان مدال طلا را گرفت و با همان نگاه خشک و جدی اش روی سکو رفت و با غروری فوق العاده مدال طلا را پذیرا شد.

آن لحظه بود که معنای این ضرب المثل که میگویند: «گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی» برای من آشکار شد.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا در مورد قرنطینه خود را چگونه گذراندید

چگونه اوقات فراغت خود را در زمان قرنطینه بگذرانیم

تعطیلات عید کرونایی

 

ایرانیان عید متفاوتی را پشت‌سر گذاشتند، میلیون‌ها نفر در خانه ماندند و دید و بازدیدها و صله‌رحم خانواده‌ها به فضای مجازی کشیده شد. عید امسال بیماری کرونا چنان سایه‌ای بر زندگی ایرانیان انداخت که بسیاری از رسوم چند هزار ساله شکل عوض کردند. اما در کنار این کرونا به فرصتی برای تجربه‌های متفاوت و جدید و البته تلخ و شیرین حضور خانواده‌ها در روزهای و ساعت‌های مستمر در کنار هم بدل شد؛ تجربه‌ای که تاکنون شاید کمتر برای این روزهای طولانی رخ داده بود و همه‌‌چیزش جدید بود. خبرنگار روزنامه همشهری با تعدادی از شهروندان درباره تجربه‌های این روزها گفت‌وگو کرده است.
امیرعلی 25ساله دانشجوی ارشد عمران می‌گوید: «من و برادرم محمد‌حسین در صفحه‌های شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی مردم را به چالش‌های مختلف دعوت می‌کردیم و دوست داشتیم تاجایی که می‌توانیم افراد را به شاد بودن و کارهای سرگرم‌کننده دعوت کنیم؛ مثل ورزش کردن، معرفی کتاب، نواختن ساز در خانه، گوش دادن به پادکست، گذاشتن قسمت جالب کتاب‌هایی که مطالعه کردیم و فروش بازی‌های فکری.»
او در ادامه می‌گوید: «مادر و پدرم سابقه بیماری دارند به همین‌خاطر و باتوجه به تأکید پزشکان ما در این مدت اصلا از خانه بیرون نرفتیم و فقط دوبار برای خرید از خانه خارج شدیم. البته باید بگویم که برای پدر و مادرم در عید خانه ماندن خیلی سخت بود چون ما خانواده پرجمعیتی هستیم و هرسال روزهای عید شلوغی را پشت سر می‌گذاشتیم و امسال عید خانه سوت و کور بود و این برای پدر و مادرم سخت بود و به همین‌خاطر من و برادرم تلاش کردیم فضای مفرحی را برای پدر و مادرم به‌وجود بیاوریم. برادرم یک ساعت‌هایی بلند، بلند برای همه کتاب می‌خواند، چندباری در کنار هم فیلم دیدیم همچنین کلی با هم بازی کردیم که اتفاقا خیلی هم جالب بود و کلی انرژی به همه ما داد و به‌نظرم باعث شد نسبت به قبل به هم نزدیک‌تر شویم.» 
سارا 38سال دارد که روزهای قرنطینه خانگی را با 2فرزندش سپری کرده است؛ کودکانی که به‌دنبال تعطیلی مدارس تقریبا یک ماه و نیمی هست که در خانه هستند. او هم می‌گوید که روزهای در خانه ماندن باعث شده روابط او و فرزندانش صمیمی‌تر شود؛«واقعا ساعت‌ها کنار فرزندانم بودن خیلی لذتبخش بود ولی خب ماجراهای خودش را هم داشت (باخنده). اینکه 2 نوجوان را بتوان در خانه نگه‌داشت واقعا کار سختی بود. ما در این روزها کلی کاردستی کنار هم درست کردیم و به تجربه‌های جدیدی مثل پختن نان و خلق بازی رسیدیم. کلی فیلم ندیده و کتاب نخوانده را فرصت کردیم که بخوانیم و البته در خانه تلاش کردیم بازی هم کنیم و هر روز جوری که همسایه‌ها شکایت نکنند، ورزش و بازی هم می‌کردیم.» او در ادامه می‌گوید: «البته سیستم آموزشی نامناسب و  سردرگمی‌هایی که در آموزش‌های درسی وجود داشت کمی بچه‌ها به‌خصوص دختر بزرگم را کلافه کرد و من در انجام تکالیفش مجبور شدم قدم به قدم با او همراه شوم که واقعا کار سختی بود. برای پسرم -پارسا- هم برگزاری آزمون زبان درحالی‌که هنوز کتاب تمام نشده بود باعث تعجب ما شد.»
اما اگرچه بسیاری از خانواده‌ها روزهای در خانه ماندن را به فرصت و زمانی برای صمیمیت و افزایش روابط بدل کردند ولی در روی دیگر سکه ماندن در چهاردیواری کوچک خانه، در برخی از خانواده‌ها به چالش‌های بین اعضا دامن زد. محمد 25ساله که روزهای قرنطینه و تعطیلات عید را در خانه با پدر و مادرش به قول خودش «سرکرده» است، می‌گوید: «در این تعطیلات عید 2بار من و پدرم دعوایمان شد و یک‌بار هم مادر و پدرم سر رفتن و نرفتن به خانه مادربزرگم دعوای حسابی کردند البته همه این دعواها در نهایت با آشتی ختم به خیر شده است ولی خب اگر واقعی بخواهم بگویم روزهای سختی بود و حالا همش منتظر هستم که به سرکارم برگردم.» او که کارمند یک شرکت کامپیوتری است می‌گوید: «تفاوت سلیقه، نگاه و فاصله سنی من و پدر و مادرم باعث شده که کلا نتوانیم ارتباط چندانی با هم داشته باشیم. من در روزهای تعطیلی بیشتر دوست داشتم در اتاق خودم باشم ولی پدر و مادرم دائم به من غر می‌زدند و می‌گفتند که من به آنها بی‌توجه هستم.»

وسواس کرونا
این خانه‌نشینی‌ها و تعطیلی مدارس و آموزشگاه‌ها باعث شده تا دانش‌آموزان که امسال کنکوری هستند هم اگر چه زمان بیشتری برای درس خواندن دارند ولی سردرگم تاریخ برگزاری آزمون باشند و از شرایط پیش آمده به‌شدت کلافه شوند. هستی دانش‌آموز کنکوری می‌گوید که ذوق فوت کردن شمع تولد 18سالگی و ورود به سن قانونی برای گرفتن گواهینامه و حساب بانکی دارد اما همه را به بعد از کنکور موکول کرده است؛«کلاس‌ها که تعطیل شده و نگران زمان کنکور هستم و اینکه از دیگران عقب بیفتم. از طرفی به‌دلیل بسته شدن کتابخانه‌ها مجبور هستم برخلاف عادت همیشگی در خانه درس بخوانم که کارم بسیار سخت شده است چون من یک برادر کوچک دارم و واقعا کلافه شده‌ام.» او که از کند بودن اینترنت در برخی از روزها هم شکایت دارد می‌گوید:«هنگ کردن گوشی و سرعت پایین اینترنت هم در این مدت باعث شد که مشکلاتی را در دادن آزمون‌های آنلاین پیدا کنم.» او درباره مشکلات دیگر روزهای قرنطینه و در خانه ماندن می‌گوید: «پدرم به‌دلیل شرایط کاری‌اش در این روزها سرکار می‌رفت و مادرم دائم نگران است که ما کرونا بگیریم برای همین همیشه استرس دارد و به‌نظرم دچار وسواس شدید شده است. خانه ما کلا بوی مواد ضدعفونی گرفته و هرقدر هم که به مادرم اعتراض می‌کنم می‌گوید که این کار برای خودمان بهتر است.»
شکوفه 30ساله که به‌تازگی صاحب فرزند شده و همسرش شغل آزاد دارد هم نگران دخل و خرج زندگی‌شان است، او می‌گوید: «امسال نخستین سالی بود که شوهرم که فروشنده است مجبور شد کارش را به‌خاطر کرونا تعطیل کند و در خانه بماند، راستش شاید چند روز اول برایمان خیلی متفاوت و خوب بود که کنار هم بودیم اما بعد از چند روز همسرم نگران وضعیت کسب و کارش شد و حالا هم نگران هستیم که قسط‌هایمان عقب بیفتد. ما فکر می‌کردیم که این شرایط تمام می‌شود ولی حالا که کل جهان با کرونا درگیر شده و هر روز آمار مبتلایان در کشور بیشتر می‌شود خیلی نگران هستیم چون مشخص نیست این ماجرا چه زمانی تمام می‌شود. عمده فروش و درآمد شوهرم مربوط به شب عید است ولی حالا با قرض کردن از دیگران سعی کردیم شب عید را پشت سر بگذاریم و کمی از پول مردم را پرداخت کنیم اما چیزی که ذهنمان را در تمام روزهای تعطیلات درگیر کرده این است که آخر این ماجرا چه می‌شود؟» او همچنین می‌گوید: «برای تزریق واکسن دو ماهگی دخترم بسیار نگرانم چون مراکز درمانی آلوده هستند و امیدوارم تا رسیدن تاریخ نوبت بعدی تزریق واکسن شهر به حالت عادی بازگردد.»

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درباره ی کرونا و قرنطینه

در روزهای قرنطینه خود ساخته کرونایی، خاطراتم را نوشته ام

در ایام قرنطینه خانگی چه کنیم

 

موضوع انشا :کرونای خود را چگونه گذراندید؟

ما که امسال از سال تحصیلی یک تریلر بیشتر ندیدیم، پاییز و زمستان را برای آلودگی هوا و یخبندان و دم عید را برای کرونا تعطیل شده بودیم. من امسال زیاد در خانه مانده‌ام و روی مخ مامان و بابا و آقاجان بوده‌ام اما آبجی سودابه می‌گوید باید مثبت‌نگر بود، ما از این تعطیلی‌ها درس‌های زندگی زیادی گرفتیم؛ مثلا فهمیدیم چقدر نمی‌توانیم همدیگر را تحمل کنیم ولی چقدر دل‌مان می‌خواهد بعضی‌ها را بغل کنیم و ببوسیم.

کرونا خیلی چیز جالبی است، باعث خیلی تغییرات خوب خوب در ما شده؛ مثلا داداش سعید که صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شد و به دست‌شویی میرفت و با دست‌های خشک می‌آمد سر سفره صبحانه و چایی شیرینش را با انگشت بهم می‌زد و با ناخن پرزهای توی نافش را درمی‌آورد هم هر پنج دقیقه یک بار دست‌هایش را می‌شوید. داداش سعید الان دو رنگ شده دست‌هایش، حداقل سه درجه از سر و صورتش روشن‌تر است. بابا می‌گوید برای اینکه توی سر قیمتش نخورد، باید تن و بدنش را هم خودمان بشوریم تا همرنگ شود و بتوانیم بگوییم دست یک خانوم دکتر بوده، آخر در این دوران کمبود الکل و مواد ضدعفونی داداش سعید از انبار دو تا دبه 4 لیتری الکل سفید آورد و بین همسایه‌ها پخش کرد. از آن روز به بعد همه داداش سعید را آقای دکتر صدا می‌کنند.

آقاجان توی خانه حوصله‌اش سر می‌رود و به ما گیر می‌دهد و عصایش را جلوی پای ما می‌گیرد تا زمین بخوریم، پریروزها روی آبجی سودابه قفلی زده بود که چرا صبح زود بیدار می‌شود آنقدر جلوی کامپیوتر می‌نشیند؟ هرچه آبجی سودابه توضیح می‌داد که به خدا درس دانشگاهش است و باید به حرف‌های استاد گوش بدهد، او باور نمی‌کرد و می‌گفت خودش باید کنار آبجی سودابه بنشیند تا لااقل با استاد تنها نباشد و مدام از او می‌پرسید شما به جز این سبیل‌کلفت استاد دیگری که زن باشد ندارید تا در کلاسش شرکت کنیم؟ آقاجان داشت بی‌خیال درس و کلاس آبجی سودابه می‌شد و باور کرده بود که واقعا استادها درس می‌دهند که دوربین استاد آبجی سودابه افتاد و آقاجان دید که آن سبیل‌کلفت خجالت نکشیده و با شورت مامان‌دوز و کت مشغول درس دادن است و به داداش سعید گفت که کامپیوتر را جمع کند ودیگر لازم نکرده آبجی سودابه درس بخواند.

آقاجان چند روزی بود که خیلی با گوشی‌اش سرگرم بود و درباره مضرات تنهایی در سن بالا و احساس سربار بودن و نیاز به همدم داشتن با مامان حرف می‌زد. وقتی مامان از او پرسید که کسی هم مد نظر دارد یا نه، گفت او را ندیده ولی می‌داند آقاجان را خیلی دوست دارد و او را واقعا برای خودش می‌خواهد نه حقوق بازنشستگی‌اش، همه‌اش به او می‌گوید که مواظب خودش باشد و دستانش را تمیزکند. خیلی هم غیرتی است، چون دوست ندارد آقاجان با کسی زیاد رفت‌وآمد کند و دست بدهد یا روبوسی کند. مامان به او چیزی نگفته بود تا همان شب دیده بود وحیده خانوم به بابا هم پیام داده و غیرتی شده بود و می‌خواست بابا را بکشد که مجبور شدیم راستش را به او بگوییم که به همه ما پیام می‌دهد.

اوضاع خانه کمی آرام شده بود که آقاجان یک روز با یک شیشه روغن آمد. می‌گفت روغن گل بنفشه است و خودش شنیده که واکسن قطعی کروناست. اصرار داشت روی داماد عزیزش امتحان کند تا مریض نشود ولی بابا مقاومت می‌کرد و می‌گفت آقاجان سر داستان v.behdasht کینه کرده و می‌خواهد تلافی کند، آخر آقاجان شب قبلش هم برای بابا بلیط یک طرف به قم و تور دوروزه قم‌گردی گرفته بود.

ما در دوران قرنطینه با کسی رفت‌وآمد نداریم اما شهین خانوم، همسایه‌مان به ما سر می‌زند. ماسکش را در می‌آورد، با مامان روبوسی می‌کند، لپ مرا می‌کشد و می‌گوید اوضاع خیلی خطرناک شده و توصیه‌های ایمنی را به مادرم می‌کند که حتما هرچیزی که از بیرون به خانه می‌آورد، ضد عفونی کند و غذایش را سرصبح بار بگذارد تا غذایش پخته باشد و نان را حتما قبل خوردن داغ کند. برای همین ما صبح‌ها کنار جوراب و ماسک شسته‌شده بابا روی بخاری نان هم داغ می‌کنیم. شهین خانوم از وقتی فهمیده آبجی سودابه مامایی می‌خواند، برایش سی‌دی‌های آموزش رقص خردادیانش را آورده تا در تعطیلات تمرین کند، بعدا اگر فیلمش پخش شد آبرویش نرود.

آقامعلم الان که این انشا را که بیشتر شبیه نامه شده می‌نویسیم، دل‌تنگ شماییم. درست است که امسال رابطه ما بیشتر لانگ دیستنس بود ولی دل‌مان برای شما و کلاس درس و میز وصندلی‌ها تنگ شده که دل‌مان می‌خواهد یک بار دیگر درس‌ها را از زبان خودتان و نه شبکه آموزش یاد بگیریم، با دست از آبخوری آب بخوریم و بیسکوییت‌هایمان را تا قبل سه ثانیه از روی زمین برداشته و فوت کنیم و بخوریم. یا حتی ته خودکار بغل دستی‌مان را که خیلی ندیدمش، در دهانمان بکنیم. اگر عمری بود و شهاب‌سنگ به ما برخورد نکرد و فقط مالید و رد شد.

۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا های صفحه ۲۱ کتاب مهارت های نوشتاری نهم شانس و اقبال

انشا ادبی درباره شانس انشا درباره ی شانس طنز انشا طنز در مورد بد شانسی انشا درباره شانس تخیلی انشا درمورد شانس طنز تحقیق درباره شانس انشا درمورد شانس در زندگی انسان انشا در مورد شانس با مقدمه و بدنه و نتیجه

ادامه مطلب...
۲۱ آبان ۹۸ ، ۲۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد