نگارش انشا با موضوع مختلف

انشا در مورد باران ذهنی باشد

رحمت الهی به سوی زمین و زمینیان سرازیر می شود ،جوی ها ونهرها پر آب می گردد ،زمین سیراب می شود و درختان و گیاهان طراوتی دوباره می یابند ،غبار ها وآلودگی ها زدوده شده وهوا تمیز می شود،عطر باران همه جا را فرا گرفته وطبیعت جلوه ای زیبا پیدا می کند .

 

وقتی صدای باران می اید،دلهای آدمیان به ویژه مومنین خدا روشن وشاد می گردد گویی قطرات باران غبار درون را نیز از وجود آنان شستشو داده وجان خسته اشان را حیاتی دوباره می بخشد.

 

صدای نم نم باران ترنم دلنشینی است در گوش جان آدمیان که درهای عظیم رحمت الهی به رویتان گشوده شده وعشق با بندگان خویش آغاز گردیده است .پس بخوانید تا استجابت کند شما را.

 

صدای باران که می آید دل ها به حضرتش نزدیک تر می شود واحساسی زلال آدمی را به سویش فرا می خواند انگار که دستان پر مهر او این بار می خواهد با قطرات باران نوازش گر سر و روی بندگان خویش باشد. آن گونه که مادری مهربان عاشقانه کودک دلبند خود را نوازش می کند .

 

باران نه تنها رحمت ،که مایه تطهیر است ؛نشانه است ،نشانه ای محکم برای آنانی که می خواهند قلب ها را جلا دهند ودل ها را از هر چه سیاهی ،پاک کنند تا در سایه ی این پاکی بتوانند پاک بخورند پاک بیاشامند، پاک ببینند،پ.اک بشنوند،پاک بیندیشندوپاک زندگی کنند تا رستگار شوند.

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا باران با روش بارش فکری

هوا گرگ و میش بود و من با دلی گرفته در کنار پنچره ی اتاقم نشسته بودم .از شدت بغض احساس خفگی می کردم .چشم هایم آنقدر تار شده بود که دیگر حتی دست هایم را هم نمی دیدم .

 

کم کم اولین قطره اشکم مانند رودی که از کوهی جاری می شود، گونه هایم را لمس کرد وبه پایین غلتید . جویی از اشک برگونه هایم جاری شد .شروع به گریه کردم وپاهایم را به جای همدم نداشته ام در آغوش گرفتم .همزمان با گریستن من آسمان هم شروع به گریه کرد .با هم ودرکنار هم به گریه پرداختیم.

 

آوای دلنشین باران مرا وادار کرد از خانه خارج شوم .به محض خارج شدن از خانه قطره ای از اشک آسمان برروی پوست داغ و تب دار صورتم فرود آمد و احساسی باور نکردنی به من داد، احساسی که به من می گفت:”من نیز در غمت شریکم “.

 

چشم هایم را بستم وبه سال های پیش باز گشتم .زمانی که کودکی بیش نبودم، زمانی که نمی فهمیدم مهر چیست ودل شکسته کیست؟ اما اکنون نه تنها می فهمم بلکه با تمام وجودم احساسش می کنم. احساس غریبی است ، همان قدر که مهر ورزیدن شیرین است ، دل شسکستگی بسی تلخ وناگوا ر است .

 

کاش می شد آسمان بود ،کاش می شد آنقدر مهربان می بودیم که حتی گریستنمان هم سبب تولد غنچه ای زیبا ودوست داشتنی و ابریشمین می شد . در افکارم غرق شده بودم که متوجه شدم گریه آسمان پایان گرفته است و نسیم دست نوازشگر خود را برگونه هایم می کشید .چشمانم را گشودم وبه آسمان نگریستم ودیدم لبخند ی هفت رنگ برلبان آسمان نقش بسته است.

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا در مورد طراوت باران

دست اگر برای لمس قطره ای باران پیش می رفت . نشان از طراوت دل زلال تودارد ….

بدان که هنوز آغاز راهی و باران از باریدن باز نمی ایستد .پس تو نیز مایوس مشو و ببار تا به زندگی وهدفت جلای دوباره بخشی .باران نیز مثل تو از شکاف ابرهای تیره برخاسته است ،مشکلاتت را پشت سر بگذار ولذت طهارت را بچش ،صبر را از باران بیاموز وعشق بارش را در خودت باورکن باران تنها یک پدیده نیست ،بلکه معجزه است .

 

در دنیا هیچ بویی لذت بخش تر از بوی خاک های بارن خورده نیست .

هنگامی که قطره های بلورین بر درخانه ی وجود ت ،دلت را می کوبند فرصت را از دست نده ودست در دست او برای شکفتن قدم بگذار و همراه با آوای دلنشینش رویشت را تکمیل کن و اورا واسطه ای بین خود وخدای خود قرار ده که بی شک این قطرات اشک شوق خدا به سبب موفقیتش در آفرینشت خواهد بود.

 

ای اشرف مخلوقات او وقتی تو را آفرید به خود آفرین گفت . پس تو چطور می توانی از بهترین نعمتهایش همانند باران چشم پوشی کنی وخود را بنده کسی جز او بخوانی.

 

باران در فصلی می بارد که همه ی رخدادها دم از تواضع وفروتنی می زنند.پاییز فصلی است که برگهای سبز با وجود اینکه به رنگ طلا تغییر می کنند اما با خشوع وفروتنی به زمین می افتند ؛شگفت در این آفرینش که باران هم با عظمتش می بارد تا گلی زنده شود وزمینی را تازه کند تا دل خاک خورده ی انسانی را از غم بشوید بارانی که از خود می گذرد تا شاعر با آهنگ دلنشینش شعری بسراید ،اما شاید باران هم می ترسد ،می ترسد از اینکه روزی تنها شود وبه همین دلیل می بارد .گاه باران همه ی دغدغه اش بارش نیست ،گاه از غصه ی تنها شدنش می بارد.

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درمورد صدای باران صفحه 53 پایه هشتم

حس عجیبی به انسان دست می دهد ،او حس می کند خداوند نعمت الهی برایش را به ارمغان می فرستد در این حال است که انسان باید به خاطر این نعمت عظیم و بزرگ که سر منشا تمام موجودات عالم است راه خوشبختی را پیدا کندوبا توسل به اهل بیت وقرآن کریم به سعادت اخروی برسد .

 

وقتی باران به گوش انسان میرسد احساس آرامش به او دست میدهد،وسقف وسر پناهی بالای سر خود می بیند واین چقدر عاشقانه است.

 

وقتی باران به صدا در می آید شایداین قطره های باران اشک های کودکانی باشد که تشنه لبان در صحرای کربلا شاهد شهادت عزیزان خود بودند واشک می ریختند ،شاید این باران می توانست روی خیمه های که کفار آنها را آتش زدند در حالی که نگاهی به گریه های معصومانه کودکان نینداختند که چگونه گریه می کردند ،می بارید! کافران زیورآلات آن ها را زیر عباهایشان ویا چادرهایشان از گوشهای کودکان در آوردند وبه غنیمت می بردند در حالی که نمی دانستند این گریه ها می تواند همان بارانی باشد که قطره قطره از چشمان کودکان به زمین ریخته می شود!اه وافسوس این صحنه ها چه قدر غم انگیز وتاسف بار است.

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا شنیدن صدای باران چه حس حالی به شما میدهد؟

امروز سر صف بودیم که ناظم خوبمان موضوعی رابرای نوشتن انشا پیشنهاد داد .موضوع عجیبی بود .اگر باران به صدا در بیاید …ذهنم را خیلی مشغول کرد تمام طول روز را فکر می کردم ؛حتی سر کلاس هم حواسم به درس نبود از پشت پنجره کلاس به آسمان نگاه می کردم .هوا ابری بود ؛ابری سیاه که هرلحظه منتظرش بودم ومن فکر می کردم که اگر باران به صدا در بیاید ….

 

نمی دانم چگونه زمان گذشت .زنگ آخر زده شد با دوستانم خداحافظی کردم تا منزل نگاهم به آسمان بود که شاید ابر ی باریدن می گرفت اما باران نیامد ومن در حسرت بارش باران ماندم.

 

ایکاش می بارید تا من راحت می نوشتم شاید با من حرف میزد؛چه می گفت؟چقدر دلم می خواست ان بالا پیش ابرها بودم .راستی اگر من باران بودم ؟

 

راستی اگر من باران بودم دلم می خواست کجا ببارم ؟به کدام سرزمین تشنه ؟به کجای این هستی پهناور؟

 

آری؛ من باران شدم با هزاران ،نه با میلیون ها قطره ی دیگر همراه شدم تا به زمین برسم.زمین آغوش باز کرده بود وما را به گرمی می فشرد ،لبخند گل ها دیدنی بود ،نمی دانم کدام نسیم مرا از دشت پر از گل به شهر آورد .

 

آدم ها ،این موجودات که خود را اشرف مخلوقات می دانند برای اولین دیدار جالب به نظر می رسیدند .هواچقدر کثیف بود، وسنگین؛ماموریت داشتم هوا را تمیز کنم…. هوا تمیز شد.

 

من در جوی آبی روان شدم ،ای کاش نمی شدم تا نبینم ونشنوم آنچه را دیدم وشنیدم …جوی مرا با خود برد،بردوبرد ،شدیم جویبار ، رودخانه تا به دریا برسیم . دریا؟

 

دوستانم می گفتند دریا آخر این قطره ها چند بار باریده بودند وبازبخار شده بودند وراه را از بیراهه می شناختند .ماهی ها همراه ما می آمدند .چیز های نوک تیزی در آب بود دوستانم می گفتند انها قلاب هستند .ماهی ها در قلاب ها گرفتار انسانها می شدند ؛چقدر دردناک بود جدای آنها از ما .

 

ناگهان راکد شدیم ،ایستادیم .دوستانمان گفتند:ای بابا !ادم ها سد جدید ساختند ؟!چند روزی آنجا بودیم من از روی کنجکاوی به کنار سد رفتم ؛ناگهان دستان کوچکی وارد آب شد مرا به اتفاق دوستانم تنگ آبی که یک ماهی کوچکی درونش بود ریختند .تنگ آب را به کنار سفره اشان بردند .ماهی درون تنگ بی تابی می کرد وکودک به ماهی کوچک زندانی خیره بود .

 

آدم هر چه بود خوردن و زباله هایشان را همان جا رها کردند و رفتند . من درون تنگ احساس خفگی کردم دستان کودک تنگ را سخت می فشرد .اتومبیل انها حرکت کرد ؛صدای رادیو شنیده می شد ،ادم ها گفتند :ساکت اخبار می گوید.صدایی می گفت:دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است .زاینده رود دیگر رود نیست .دریاچه ها در حال مرگ هستند …دریاچه ها…..؟

 

از شنیدن این اخبار به تنگ آمدم ؛دیگر صدایی نمی شنیدم ساعت ها گذشت .اتومبیل ایستاد ؛آدم ها پیاده شدند ،ناگهان تنگ از دستان کودک برزمین افتاد وما روی زمین داغ که آسفالت نامیده می شد رها شدیم ماهی کوچک به درون جوی آب پرید .کودک اشک می ریخت وما داشتیم بخار می شدیم .من اززمین جدا شدم وبه طرف اسمان رهسپار می شدم ،از این بالا زمین چقدر زیبا به نظر می رسید ؛ای کاش همان پایین هم به اندازه این بالا زیبا بود .دیگردوست ندارم ببارم ،دیگر زمین را دوست ندارم وبه باران می گویم نبار ،زمین جای قشنگی نیست.

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا باران احساسی

چقدر لذت بخش است هنگامی که با طنین دلنشین باران که از پشت پنجره با باد رقصان ضربه های آرام به شیشه ی آن میزند صبح خود را آغاز کنیم…..

 

-صبحی که سرآغاز آن نعمت گوارای پروردگار باشد بارانی که گاه آرام و بی صدا گونه گلهارا نوازش میدهد و گاه با بی رحمی بالها پرندگان را خیس میکند…..

 

-باران با دانه های نگین مانند خود” آسمان را به زمین وصل میکند. وقتی باران به صدا در می آید دلم میگیرد…..

– کاش من هم مانند کودکانی که آمدن باران را به یکدیگر خبر میدهند و به دنبال چترهای رنگی خود میگردند شور شوق بازی در زیر اشک های آسمان را داشتم…..

 

لحظه های زیباییست وقتی که دختر بچه ای آرام با جعبه ی شکلاتش کنار جاده زیر قطره های باران نشسته است ولی پسرک او را با سایه ی چتر خود مواجه میکند…..

 

-باران رحمت اتهی را از معصیت پاک و منزه میکند کاش می شد دلهایمان هم با بارش باران همچون گلی نو شکفته تازه و پاک میشد…..

 

-کاش قلب هایمان صاف و آینه مانند قلب کودکان بود که با آوای دلنشین باران همخوانی می کردند و در هنگام برق آسمان یکدیگر را در آغوش می کشیدند به گمانم آماده ی عکس انداختن آسمانی بودند…..

 

-صدای تپش قلب آسمان به وسیله قطرات ریز باران به زمین میرسد…..

-کاش زودتر برسد روزی که همه ی ما بدون چتر در زیر بارانی که به یمن ظهور امام مهدی (عج) می بارد بایستیم…..

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا باران با بهره گیری از روش پرسش سازی

پرسش ها

# باران چیست ؟

# تاثیر باران بر زندگی انسان چیست ؟

# باران چه نقشی در رونق کشاورزی دارد ؟

# چرا باران در زندگی انسان از اهمیت زیادی برخوردار است ؟

# از آب باران چه استفاده هایی می شود ؟

انشا درباره باران

بی شک باران یکی از مهم ترین و بهترین نعمت های خداوند مهربان برای انسان است .

زندگی بدون آب و باران غیرممکن است .

انسان برای نظافت ، آشامیدن و ادامه بقای خود به شدن به آب نیاز دارد .

منشا آب نیز ، باران می باشد .

با باراش باران کشاورزی و دامپروری نیز رونق می یابد زیرا مهمترین نیاز کشورزی به آب و بارش مناسب و به اندازه است .

وقتی بارش به اندازه کافی باشد محصولات کشاورزی نیز بیشتر تولید شده درنتیجه اشتغال ایجاد شده و درآمد افزایش می یابد .

همچنین در شهر نیز مورد از محصولات کشاورزی با کیفیت خریداری کرده و اقتصاد رونق می یابد .

تاحالا شده زندگی رو بدون آب تصور کنید ؟!

آب برای شستشو و نظافت مورد استفاده قرار میگیرد پس اگر باران به اندازه کافی نبارد و با کمبود آب مواجه شویم ، بیماری ها و میکروب ها زیادتر می شوند .

در نتیجه زندگی و سلامت انسان نیز به خطر می افتد .

گفتنی است بیش از ۷۰ درصد بدن انسان را آب فرا گرفته است .

همه سلول های بدن انسان برای بقای خود به آب احتیاج دارند و در صورتیکه آب به اندازه کافی وارد بدن نشود ، مشکلاتی برای انسان به وجود می آید .

نوشیدن آب تمیز همچنین تشنگی را رفع کرده و به انسان انرژی می دهد .

آب مایع حیات است پس بیایید در مصرف آن صرفه جویی کنیم .

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درمورد باران رحمت الهی

در دل و جانم روح و روان تازه ای دمیده می شود ، هنگامی که قطره های ریز باران بر گونه ها و لب هایم می نشیند…

آن زمان است که معنای  زندگی کردن و در عین حال خوشبخت بودن را تجربه می کنم . کمی گوش فرا ده …

کمی بیشتر دقت کن . گوش هایت  را تیز کن . به راستی که صدای باران چه زیبا و دلنشین  است . این قطره های زیبا و با طراوت که با ملاطفت دست نوازش برصورتمان می کشند ، هدیه های گران بهای خداوند به ماهستند .

آیا خداوند را شکر می کنی ؟ می بینی که چگونه قطره ، قطره در دل زمین فرو می روند ؟

او می بیند که چگونه ما انسان ها در دنیای مادی زندگی خود غرق شده ایم . آری او این باران را به صدا در می آورد تا ما به خود بیاییم و از همین جا به دنبال زندگی روانه شویم . به راستی که چقدر خداوند ما را دوست دارد.

وقتی باران به صدا در می آید ما انسانها تنها موجوداتی نیستیم که از آمدنش شاداب می شویم . بلکه دیگر مخلوقات زمین هم از شنیدن صدای آهنگین و گوش نواز باران به وجد آمده و ثناگوی خداوند می شوند .

هنگامی که قطره های باران در دل زمین فرو می روند زمین از اعماق وجودش نفس عمیقی می کشد و تمام آلودگی ها ی درونش را با بازدمی بیرون می راند باران که به صدا در می آید دوست داری زیر باران راه بروی . با او سخن بگویی ، با خدایت سخن بگویی . دوست داری هرگزپایانی برای آن نباشد . برخلاف میل ما باران می رود . امام هیچ نگران مباش . زندگی هم چنان جاریست و باز هم باران به صدا در می آید …

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

انشا درمورد باران همراه با بند مقدمه بندهای بدنه بدنه نتیجه

مقدمه :

در کنار یک دریای پرتلاطم روی صخره ای نشسته بودم ، غرق در تفکرات خویش بودم ، البته به دنبال یک موضوعی می گشتم که انشاء خود را با آن آغاز کنم که ناگهان صدای امواج خروشان دریا مرا به سمت خود کشاند ، در همین حین چشمم به صدفی خورد که موج دریا با خود آورده بود ، هنگامی که صدف را در دستانم گرفتم یک نور زیبایی از آن به چشم می خورد ، در لابه لای نور زیبای این صدف کلمه ای چون « باران » می درخشید ، آری اینگونه تلنگری بر من وارد شد که موضوع انشاء خودم را باران انتخاب کنم .

 

بدنه کلی :

«ب» باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …

 

«الف» باران یعنی آسمانی دلگیر ، باران که می بارد انگار آسمان دلش گرفته است ، انگار آسمان بغض دارد و می خواهد اشک بریزد بر سر زمینیان ، چقدر بغض آسمان آبی دلنشین است …

 

«ر» باران یعنی رنگین کمان هفت رنگ ، باران که می بارد رنگهای قشنگ رنگین کمان صفای دیگری دارد ، وقتی که نور آفتاب وارد قطرات در حال بارش می خورد به رنگهای اصلی تجزیه می شود و رنگین کمان را تشکیل می دهند ، رنگهایی چون : قرمز ، نارنجی ، زرد ، سبز ، آبی ، نیلی و بنفش…

 

«الف» باران یعنی آرامش ، باران که می بارد آرامش سرتاسر وجود آدمی را فرا می گیرد ، قدم زدن زیر نم نم باران آدمی را به وجد می آورد ، صدای چکیدن قطره قطره های باران کودکیم را زنده می کند ، به روحم ! به احساسم ! طراوت می بشخد …

 

«ن» باران یعنی ناودان های خونه هامون ، نسترنهای باغچه هامون ، باران که می بارد ناودان ها یک خودی نشان می دهند ، نسترنها جان می گیرند …

 

نتیجه :

باران خوب است ، زندگی زیباست ، باران مرا می برد به دوران کودکی ، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود ، دورهمی ها سادگی بود ، قصه رنگین کمان توأم با شادی کودکی بود …
به نظرشما ناقص نیست نتیجش؟

۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

بهترین انشا نماز برای مسابقات پایه هفتم

مسابقات انشای نماز کشوری انشای نماز برگزیده در مسابقات موضوعات انشای نماز برای مسابقات مقدمه ای زیبا برای انشای نماز نمونه سوالات انشای نماز انشا نماز زیباترین نیایش مقدمه زیبا برای شروع انشا نماز نمونه انشای نماز

ادامه مطلب...
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین

به سايت خوش آمديد !


براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد