انشای زیبا درباره باران انشا عادی در مورد باران انشا های ادبی بسیار زیبا انشا در مورد قطره باران انشا در مورد باران با مقدمه و نتیجه انشا درباره خاطره یک روز بارانی انشا از زبان باران انشا ادبی و عادی در مورد دریا


در دل و جانم روح و روان تازه ای دمیده می شود ، هنگامی که قطره های ریز باران بر گونه ها و لب هایم می نشیند…

آن زمان است که معنای  زندگی کردن و در عین حال خوشبخت بودن را تجربه می کنم . کمی گوش فرا ده …

کمی بیشتر دقت کن . گوش هایت  را تیز کن . به راستی که صدای باران چه زیبا و دلنشین  است . این قطره های زیبا و با طراوت که با ملاطفت دست نوازش برصورتمان می کشند ، هدیه های گران بهای خداوند به ماهستند .

آیا خداوند را شکر می کنی ؟ می بینی که چگونه قطره ، قطره در دل زمین فرو می روند ؟

او می بیند که چگونه ما انسان ها در دنیای مادی زندگی خود غرق شده ایم . آری او این باران را به صدا در می آورد تا ما به خود بیاییم و از همین جا به دنبال زندگی روانه شویم . به راستی که چقدر خداوند ما را دوست دارد.

وقتی باران به صدا در می آید ما انسانها تنها موجوداتی نیستیم که از آمدنش شاداب می شویم . بلکه دیگر مخلوقات زمین هم از شنیدن صدای آهنگین و گوش نواز باران به وجد آمده و ثناگوی خداوند می شوند .

هنگامی که قطره های باران در دل زمین فرو می روند زمین از اعماق وجودش نفس عمیقی می کشد و تمام آلودگی ها ی درونش را با بازدمی بیرون می راند باران که به صدا در می آید دوست داری زیر باران راه بروی . با او سخن بگویی ، با خدایت سخن بگویی . دوست داری هرگزپایانی برای آن نباشد . برخلاف میل ما باران می رود . امام هیچ نگران مباش . زندگی هم چنان جاریست و باز هم باران به صدا در می آید …