انشا درمورد ماهی در حوض قالی غیر طنز انشا درباره ی ماهی در حوض قالی طنز وغیر طنز معنی ماهی در حوض قالی انشا طنز درمورد سایه ی آدم انشا در مورد سایه ادم انشا درباره کمک به همسایه نوشته طنز و غیر طنز درباره ماهی در حوض قالی انشا در مورد انتقال خون

انشا در ادامه


یک روز که برای خرید به فروشگاه فرش رفته بودیم خیلی هیجان زده بودم که چه فرشی خواهیم گرفت، وارد دنیای فرش که شدم با بسیاری از فرش ها با نقش های مختلف روبه رو شدم که آدم دوست دارد همه آن ها را بخرد و هر روز یکی از آن ها را درخانه استفاده کند یا اینکه یک خانه خیلی بزرگ داشته باشم و تمام آن ها را برای خودم در هر گوشه داشته باشم ولی حیف که فقط می توانستیم یکی از آن ها را بخریم.

همینطور که در حال چرخ زدن بودیم ناگهان نگاهم به یک قالی افتاد به زور مادرم را کشاندم که به این سمت برویم، یک قالی با نقش ماهی های زیبا، گیر دادم که مامان باید حتما این را بخری، مادرم که خیلی از آن خوشش نیامده بود الکی به من گفت حالا بزار یه چرخ بزنیم، من گفتم نه همین و همین گیر داده بود، در آخر مادر یک فرش دیگر را انتخاب کرد آن دوران هرچقدر گریه کردم به حرف من گوش ندادند و یک فرش با نقش گل خریدند.

من تا یک هفته با آن ها قهر بودم تا اینکه مادرم قول داد که برایم یک قالی خواهد بافت با نقش ماهی، هرچند دار قالی من که قبلا هم روی آن قالی دار کرده بود کوچک بود ولی در عوض با دستان مادرم درست شده بود، خیلی هیجان زده بودم برای اینکه نقش ماهی در حوض بر روی قالی را ببینم هر روز به مادرم میگفتم  پس کی زودتر تمام می شود، مادرم یک روز گفت بیا کمکم بباف تا زودتر تمام شود.

از آن روز به بعد من هر روز وقتی از مدرسه می آمدم اول کمک مادرم میکردم و مقداری از قالی را می بافتم،  وقتی قالی تمام شد واقعا زیبا شده بود، چند ماهی قرمز زیبا داخل یک حوض بر روی قالی کوچک، آن قالی ماله خود خودم بود و روزهای اول اصلا از او جدا نمیشدم و به نقش های آن خیره میشدم.

انگار ماهی ها با من حرف میزدند خیلی خوب میشد اگر می توانستند حرکت کنند و زندگی کنند و همیشه دوست داشتم یک روز که از خواب بیدار می شوم این اتفاق بیافتد، از آن روزها خیلی میگذرد و من از آن روز که توانستم قالی ببافم عاشق نقش های قالی شدم و این را فهیمدم که نقش های قالی نوعی حس و جان دارند و با آدم حرف می زنند.