انشا ادبی در مورد معلم انشا در مورد سپاس معلم من انشا در مورد شخصیت معلم مقاله در مورد روز معلم دبستان انشا درباره انتظار از معلم انشا در مورد معلم شدن انشاء در مورد معلم فداکار انشا در مورد معلم ادبیات طنز

 

انشا در مورد روز معلم

ای معلم تـو را سپاس؛ ای آغاز بی پایان، ای وجود بی کران، تـو را سپاس. ای والا مقام، ای فراتر از کلام، تـو را سپاس. ای کـه هم چون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی. سپاست میگویم، تـو رابه اندازه تمام مهربانی‌هایت سپاس می گویم. ای نجات بخش، آدمیان از ظلمت جهل و نادانی، ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تـو را سپاس میگویم.

 

این تویی کـه با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می‌پرورانی و شهد شیرین دانش رابه کام تشنگان می‌ریزی. پس تـو را ای معلم بـه وسعت نامت سپاس می گویم. همان نامی کـه چهار حرف بیشتر ندارد، اما کشیدن هر حرف و صدایش زمانی بـه وسعت تاریخ نیاز دارد.


معلم یعنی دستانی گرم کـه بـه تـو می‌آموزد چگونه قلم بـه دست بگیری؛ معلم یعنی کوه صبر و استقامت برای آموختن و نوشتن کلمه ای مثل دوستت دارم… معلم یعنی نگاهی چون مسکٌنی برای آرامش روحی بـه دانش آموزان؛ معلم یعنی تلاشی مضاعف برای ثمر دادن نهال دانش.

 

معلم یعنی کسیکه غرورش را زیر پا گذاشت و پلکانی ساخت برای رسیدن مـا بـه جایگاهی والا و لحظاتی شیرین برای طلب دانش یعنی دانش آموزی؛ معلم یعنی… دیگر نه قلم قادر بـه نوشتن اسـت و نه واژه‌ها توانایی القای معنای وی را دارند و آخرین حرف‌هایم را بر صفحه حک می کنم و میگویم: مـن همه ی معلمین سرزمینم را دوست دارم.