انشا در قالب سفرنامه انشا سفرنامه کوتاه جواب انشا های نگارش یازدهم انشا سفرنامه من انشا سفرنامه مشهد انشایی با رعایت مراحل نوشتن پایه یازدهم شعر گردانی درس پنجم نگارش یازدهم انشا نگارش یازدهم

سفرنامه

در حوالی شهریور ماه، در این روزهای گرم تابستان، با خانواده تصمیم گرفتیم که به دریای خزر برویم، برای حالی بهتر و یک دورهمی ماندگار...
کل مسیر گفتیم و خندیدیم،
با اینکه هنگام رسیدن خسته بودیم، ولی با دیدن وسعت دریای خزر ، کل خستگی مان مثل یک چشم به هم زدن از سرمان پرید . 
خورشید بر دل دریا چنگ میزند و ماهی ها رقص کُنان با آهنگی که پرندگان به آنان تقدیم کرده، میرقصند.
صدای امواج دریا همه را به یک آرامش مطلق دعوت می کند.
بر روی تخت هایی که برای گردشگران و بینندگان دریای خزر بود ، نشستیم .
تابلویی درمورد اطلاعات دریای خزر در آن جا بود که:
۲۱مرداد روز ملی دریا خزر،
در گذشته ی دور بخشی از دریای تتیس بود که اقیانوس آرام را به اقیانوس اطلس متصل میکرد،
که از ۶۰میلیون سال پیش راه خزر به اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس کم کم بسته شد
و از سال ۱۳۸۱ نام رسمی آن(دریای خزر) و در مکاتب انگلیسی (کاسپین) خوانده شد...
رفتم و گوشه ای کنار ساحل نشستم تا غرق در صدای امواج دریا شوم .
به جلو که نگاه می کنم تا چشم کار می کند فقط آب هست ، 
آبی همانند حال دل آدم، که با باریدن باران حال دلش همانند دریا طوفانی می شود. 
در اینجا خیلی ها مشغول به کارهای عجیب و غریبی هستند ، 
یکی تنها مانده از یار رفته اش را بر روی شن های ساحل می نویسد ،
خیلیا هم که دلو زدن به دریا و رفتن سوار قایق شدن تا زیبایی دریای خزر و عظمتش را از نزدیک تماشا کنند، خانواده هایی هم هستن که می خواهند یک خاطره ماندگار در عکس های دست جمعی و شایدم در حافظه ی ذهنشان ثبت کنند
و یا زوج های جوانی که دست در دست هم دادن و کنار ساحل قدم می زنند ...
مادری که پسرش بعد از رفتن به دریا دیگر بازنگشت،
می توان دید که اشک هایش دل دریای خزر را هم به درد می آورد. حال دلش به بدی حال کسی بود که دوس دارد کنار دریایی که فکر و خیال پسرش آنجا باشد ، بنشیند
و ساعت ها با مرور کردن خاطرش خورشید را از طلوع دوباره اش خجالت دهد. 
صدای قهقهه ی بچه ها هنگام ریختن آب به همدیگر کل فضا را پُر کرده است،
عکس گرفتن دو زوج عاشق و موج زدن لبخند در چشمانشان میتوان بی شک گفت : که دنیا روی مدار خوشبختی شان و عاشقانه هایشان با یک رقص دلنشین ، می چرخد ....
چه سوال هایی که ذهنم را درگیر خودش نکرده بود. اینکه دریا خزر کجا و دریاچه ی ارومیه کجا؟ دریای خزر تا چشم کار میکند آب هست ولی در مقابل ، دریاچه ی ارومیه سال هاست که وجودش لک زده برای قطره ای آب....
یا چرا یسری از این مکان ها به این زیبایی لذت نمی برند و فقط مشغول به اشتراک گذاشتن جاهای این منطقه در فضای مجازی هستن؟؟؟ 
یا آن نویسنده ای که کنار ساحل نشسته و مینویسد برای کسی که بود و حال دیگر نیست ، 
از ماهی هایی می نویسد که بعد از رفتن یارش یک صدا تمنایش می کنند که برگرد،
حتی از موج هایی می نویسد که همگی خود را ملامت میکنند که چرا هنگام رفتنش مانع ای نبودن بر سر راهش،
همیشه بیم نبودنش موج هارا به جان دریا می انداخت و به نظرش از وقتی که رفت، شور و شعف دریا ، اینجا را هم ترک کرده است، 
حتی رحشه های باران همه نمکی می شوند بر روی زخم این دریای غم دیده...
بوی کباب شده ی ماهی مرا از فکر بیرون آورد و به سمت خانواده کِشاند.
ماهی های معروف دریای خزر:
ماهی سفید،ماش ماهی،ماهی سیم،گاو ماهی گرد خزری و...
رد پای اخترهای آسمان را در زلالی آب دریا می توان دنبال کرد، سوار ماشین شدیم که برویم .
بنظرم گاهی کنار افرادی که حالت را خوب میکنند می توان گفت که کنارشان همیشه حال دلت به آرامی دریای خزر است ،
کل اون شب رو به کارهای دیگران فکر کردم...
اینکه یسری ها خاطره میسازن و یه دل سیر لذت میبرن و افسوس یه عده افراد دیگر فقط با دیدن دریا حال دلشان میگیرد...
روز خیلی خوبی بود واسم کاش همه با دل خوشی از یه جایی نهایت لذت رو ببرن...