انشا ادبی و غیر ادبی متن درمورد شانس انشا به زبان عادی و ادبی انشا ادبی و عادی در مورد دریا متن غیر ادبی انشا ادبی و عادی در مورد نماز انشا عادی و ادبی در مورد مدرسه انشا با زبان عادی و ادبی در مورد پاییز
انشا در ادامه مطلب
امیدواریم از انشای شانس صفحه ۲۱ کتاب مهارت های نوشتاری نهم لذت ببرید
نام انشا: شانس
نام انشا به انگلیسی: chance
انشا شانس به صورت ادبی و غیر ادبی و با رعایت مقدمه ساختمان بند و طبقه بندی
مقدمه انشا شانس:
شانس اقبال یا فرصت همان بخت است چه بد باشد یا خوب.
آنچه بعنوان شانس رخ میدهد خارج از کنترل فرد است و بدون توجه به اراده، قصد، یا نتیجه مورد نظر است.
دیدگاه فرهنگها نسبت به شانس از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است. برای نمونه رومیان برای تجسم شانس به الهه فورتونا معتقد بودند بخت و شانس از واژههایی است که گاهی در بین مردم استعمال میشود و بیشتر ریشه در ادبیات و شعر دارد.
انشا درباره شانس:
پیر مردی در روستا بود که یک پسر و یک اسب داشت.
روزی اسب پیرمرد فرار کرد همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:عجب بد شانسی آوردی که اسبت فرارکرد!
پیرمرد جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت!
پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی! وکشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟ وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد احمق!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد.
همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که…؟ :دی